بر كسى كه توفيق رسيدن به «مدينه» را يافته، شايسته است كه آداب شرعى اين پيشگاه پاك و جايگاه مبارك را به جاى آورد، با آرامش و احترام و ادب كامل وارد مسجد پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] شود و صدايش را بالا نبرد؛ زيرا بالا بردن صدا در مسجد، ممنوع و اين ممنوعيت در مورد مسجد پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] شديدتر است. روايت است 1 كه:
منصور[خليفة عباسى]، مالك را در مسجد ديد. پس مالك به او گفت: صدايت را در مسجد پيامبر بالا مبر؛ زيرا خداوند تعالى براى تأديب قومى مىفرمايد: لاٰ تَرْفَعُوا أَصْوٰاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ ؛ «صداى خود را از صداى پيامبر بالاتر مبريد». (حجرات: ٢)
و در مدح قومى مىفرمايد: إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوٰاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّٰهِ ؛ «به يقين، كسانى كه صداى خود را نزد پيامبر خدا پايين مىآورند». (حجرات: ۴)
همچنين در نكوهش قومى فرمودند: إِنَّ الَّذِينَ يُنٰادُونَكَ مِنْ وَرٰاءِ الْحُجُرٰاتِ ؛ «كسانى كه تو را از پشت حجرهها بلند صدا مىزنند». (حجرات: ۴)
بنابراين، حرمت پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] پس از مرگ، همچون در زمان زندگيش در دنياست. منصور با اين استدلال تسليم شد. اين ادب و احترام امام مالك و منصور در خور توجه است.
در صحيح بخارى آمده كه عمر بن خطاب به دو نفر از اهل طائف گفت: «اگر اهل اين شهر بوديد، شما را سخت كتك مىزدم به سبب اينكه صدايتان را در مسجد رسولخدا[(صلى الله عليه و آله)] بالا مىبريد».
«سمهودى» در «وفاء الوفا»، از ابوبكر روايت كرده كه شايسته نيست صدا بر پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] بلند شود، چه در حيات چه پس از مرگ ايشان.
طبق روايتى، هنگامى كه در ديوارهاى خانههاى اطراف مسجد پيامبر[(صلى الله عليه و آله)]، ميخى كوبيده مىشد، عايشه پيام مىفرستاد كه رسول خدا[(صلى الله عليه و آله)] را آزار ندهيد. عايشه با اين كار مىخواست آنها كارشان را به اندازه نياز انجام دهند و بيش از آن، به دور از ادب بود. پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] از كسى كه ادب را در محضر ايشان رعايت نكند، مىرنجد؛ زيرا در دنيا و آخرت زنده است.
زيارت اسلوب خاصى ندارد كه پايبندى به آن مستحب باشد، بلكه مىتوان با هر شيوهاى بر پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] سلام داد. حتى همين اندازه هم كافى است كه انسان به اختصار بگويد: «سلام بر تو اى رسول خدا». ابنعمر هرگاه وارد مسجد مىشد، مىگفت: «سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى ابابكر، سلام بر تواى پدر». سپس بازمىگشت.
شيخ ابنتيميه مىگويد:
مى توان در سلام به آن حضرت گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، اى برگزيده خداوند ميان خلايق، اى گرامىترين خلق نزد پروردگار، اى پيشواى تقواپيشهگان، زيرا همه اينها از صفات آن بزرگوار است.
شايسته است، از انجام برخى كارها، در مقابل حجره، مانند كشيدن دست به قبر و بوسيدن و طواف آن و نيز از نشاط و شادمانى غفلتآميز و ساختگى خوددارى شود.
خداوند مهربان، اين آستان پاك را از آنچه با توحيد منافات دارد، حفظ فرموده است. خدا را سپاس كه در ميان امت اسلام، نسبت به آن حضرت يا قبر مبارك ايشان اعتقاد باطلى وجود ندارد؛ و اين، استجابت دعاى پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] است كه فرمود: «
اللّهُمَّ لاتَجعَل قَبري وَثَناً يُعبَدُ »؛ «خداوندا! قبر مرا بتى براى پرستش قرار مده». همچنان كه آن حضرت خبر داده، هيچگاه دو دين در «جزيرة العرب» جمع نمىشود.
آداب زيارت در نونيه توحيدى ابنقيم
بى ترديد، آنچه برخى مردم انجام مىدهند و با توحيد منافات دارد، تنها از سر جهل است و نياز به تعليم و تذكر دارد. ابنقيم مىگويد:
وَلَقَد نَهانا أَن نُصَيرَ قَبرَهُ
ما نهى شدهايم كه قبر ايشان را عيد بگيريم كه مبادا به خداوند رحمان شرك ورزيم؛
آن حضرت نيز دعا كردهاند كه قبرشان بتى براى پرستش قرار نگيرد؛
و پروردگار جهانيان دعايش را اجابت كرد و قبر او با سه ديوار احاطه شد؛
و به دعاى ايشان اطراف و اكنافش در عزت و حمايت و مصونيت قرار گرفت.
شايسته است يك مسلمان در حضور پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] مؤدب باشد؛ زيرا آن بزرگوار او را مىبيند و احساس مىكند، سلامش را پاسخ مىدهد و رعايت حرمت ايشان پس از مرگ، همچون حرمت ايشان در دوران زندگى مباركشان است.
در جاى ديگرى شيخ ابنقيم مىگويد:
فَاِذا أَتَينَا المَسجِدَ النَّبَوى صَل- -لَيناَ التَّحيةَ أَوَّلاً ثِنتانِ
ثُمَّ انثَنَينا لِلزّيارَةِ نَقصُدُ ال قَبرَ الشَّريفَ وَلَو عَلَى الاَجفانِ
هنگامى كه وارد «مسجدالنبى» شديم، اول دو ركعت نماز تحيت به جا آورديم؛
پس به قصد زيارت قبر شريف بدان سو شديم؛ گويى بر روى چشمانمان مىرفتيم؛
در مقابل قبر، در پنهان و آشكار با فروتنى ايستاديم.
گويى او در قبر زنده و گوياست و ايستادگان سرفرو افكندهاند؛
آن هيبت بر آنها چيره شد و آن ستونها به شدت بر خود مىلرزيدند؛
چشمه اشكها جارى شد، درحالىكه مدتها بود كه آن چشمها كم آب شده بودند؛
مسلمان با هيبت و وقار فردى عالم و آگاه، سلام خود را به آن حضرت تقديم مىدارد؛
صداها در اطراف ضريح ايشان هرگز بلند نشده و بر آن قبر سجده نشده است.
تحليل قصيده
اگر با دقت و رعايت و انصاف اين قصيده را بخوانيم، آن را تعبيرى صادقانه از آنچه دوستداران و زائران رسول خدا[(صلى الله عليه و آله)] به آن اعتقاد دارند، خواهيم يافت و اين عبارتها كمترين چيزى است كه گفتن آن در حق پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] واجب است.
با تأمل در توصيف اين قصيده و حالتى كه شايسته است زائر در برابر آن بزرگوار داشته باشد، درمىيابيم كه بيشتر مردم، در اداى احترام و ادب به ساحت ايشان كوتاهى مىكنند و رفتارشان شايسته مقام پرعظمت نبوى نيست.
آيا كسى كه توفيق رفتن بر سر قبر آن حضرت را پيدا مىكند، توجه دارد كه بر روى چشمهايش و نه قدمهايش راه مىرود؛ آنچنانكه ابنقيم در اين قصيده مىگويد:
ثُمَّ انثَنَينا لِلزّيارَةِ نَقصُدُ ال قَبرَ الشَّريفَ وَلَو عَلَى الاَجفانِ
شيخ «محمد امين كتبى» نيز در پايبندى به اين ادب، با ابنقيم همراه مىشود، آنجا كه مىگويد:
هذِهِ المَدينَةُ قَد بَدَت أَعلامُها
اين مدينه است كه پرچمها و بوى عطرآساى دروازهاش آشكار است؛
در سرزمينى كه پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] در آن اقامت داشته و جبرئيل در آن گام نهاده است، شادمان باش [و به خوبى بهره ببر]؛
سپس به روضه ايشان برو و در آن نماز بگزار و هر چه مىخواهى بخور [كنايه از فيض بردن] كه مهمان هستى؛
هنگامى كه به پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] نزديك شدى، برروى ديدگانت بايست و او را به حضور ببين وقتى مىگويى:
سلام بر تو اى كسى كه سايهاش بر اين وجود سايهسار ابدى است.
آيا سلامكننده بر ايشان، در برابر قبر شريف آن حضرت نيز همچون بزرگان ادب و فضل و علماى سلف، با فروتنى و افتادگى ظاهرى و باطنى مىايستد؟ [بايد از آنها درس بگيريم و به هنگام سلام، چنين حالتى داشته باشيم]. از ميان آن بزرگان، شيخ ابنقيم است كه آگاه از نفس خويش و در ارشاد ديگران مىگويد:
نَقوُمُ دونَ القَبرِ وَقفَةَ خاضِعٍ مُتِذَلِّلٍ فى السِّرِّ وَالإِعلانِ
در نهان و آشكار در برابر قبر با خشوع و تواضع مىايستيم.
آيا كسى كه در برابر آن حضرت مىايستد، همان هيبت و عظمتى كه خداوند به آن حضرت عطا كرده را درك و احساس مىكند؟ خداوند، جمال و جلال آن حضرت و حُسن ايشان را با هيبت و كمال و تواضع ايشان را با خشيت و وقار آراسته است.
بزرگان و پيشوايان ما در گذشته، از جمله ابنقيم، نسبت به آن حضرت چنين باورى داشتهاند. همانطور كه گذشت، ابنقيم در نونيه در اين باره چنين سروده است:
مَلَكَتهُم تِلكَ المَهابَةُ فَاعتَرَت - تِلكَ القَوائِمُ كَثرَةُ الرَّجفانِ
وَتَفَجَّرَت تِلكَ العُيونُ بِمائِها
آيا كسى كه براى سلام دادن پيشاپيش قبر رسول خدا[(صلى الله عليه و آله)] ايستاده است، توجه دارد كه در مقابل پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] ايستاده و ايشان صدايش را مىشنود و سلامش را پاسخ مىگويد؟ آيا مىداند در مقابل كسى ايستاده كه درباره خويش گفته است كه زمين، پيكرش را متلاشى نمىكند و روحش حاضر و شاهد است و سلام را پاسخ مىدهد. ترديدى نيست كه چنين كارى جز از كسى كه زنده و ناطق است و احساس و تعقل دارد بر نمىآيد.
پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] زندگى كامل برزخى دارد و اين چيزى است كه پيشوايان سلف ما به هنگام زيارت و وقوف مقابل قبر ايشان، به آن پايبند بودهاند و ما در سيره آنها چنين باورى را در مىيابيم. از ميان آنها شيخ ابنقيم در نونيهاش مىگويد:
فَكَأَنَّهُ فِى الْقَبْرِ حَى ناطِقٌ - فَالواقِفونَ نَواكِسُ الأَذقانِ
گويى او در قبر زنده و گوياست و آنها كه ايستادهاند سر فرو افكندهاند.
همچنين امام «عبدالله حداد» مىگويد:
وَقِفنا وَسَلِّمنا عَلى خَيرِ مُرسَلٍ
ايستاديم و بر بهترين رسولان سلام داديم. او بهترين پيامبران است كه همانند ندارد؛
او كه زنده و حاضر است و از جانب خداوند حى كريم شرف يافته است، پاسخ سلام ما را داد.
امام فقيه شيخ ابنحجر هيتمى در همين راستا به بيان اين معناى پر عظمت مىپردازد:
تَواتَرَتِ الأَدِلَّةُ وَالنُّقُولُ فَما يحصَى المُصَنِّفُ ما يقول بِأَنَّ المُصطَفى حَى طَرى
هِلالٌ لَيسَ يطرُقُهُ افول
در مورد آنچه مصنف مىگويد، ادله و روايتهاى متواتر بسيارى است؛
اينكه مىگويد: حضرت محمد مصطفى[(صلى الله عليه و آله)] زنده است و هلال ماهى است كه هيچگاه افول نمىكند؛
پيكر پاكش در زير لحد، همچون گُلى است كه پژمردگى به آن دست نمىيازد؛
اين فرزند «بنىهاشم»، با همه صفات زيبايش هيچگاه دستخوش تغيير نمىشود؛
كرمها به سراغ او نمىآيند و آفات نيز هيچگاه به ايشان نمىرسد؛
زمين گوشت و استخوان او را نمىخورد و آنچه مىگويم، ثابت شده است.
همچنين علامه «ابوعبدالله محمد بن ابوبكر» مشهور به «ابنرشيد بغدادى» مىگويد:
وٍقَفنا وَسَلَّمنا عَلَيهِ وَاِنَّهُ
ايستاديم و بر او سلام داديم، بىشك او صداى ما را مىشنود؛
جواب سلام ما را داد و ما را از آنچه در آغاز بوديم، فزونى بخشيد؛
همانطور كه از خُلق و صفات حضرت محمد مصطفى[(صلى الله عليه و آله)] انتظار مىرفت و ما اين صفات را در كتابهاى صحاح شناختيم.
شيخ محمد امين كتبى نيز همچون ابنقيم اينگونه سروده است:
يا سَعدَ مَن زارَ الحَبيبَ وَقامَ فى
خوشا به حال كسى كه به زيارت دوست رود و در آستانش با ادب و وقار بايستد؛
و همه مشاهد گرانقدرش را ميان «عريض» و «باب العنبر» تماشا كند؛
و روزهاى زيارت را در سايه نخلهاى پربار سپرى كند؛
دوست مىدارد كه آنها را ببيند و از آنها شادمان شود و قلبش در محضرشان لرزان باشد؛
«بقيع» و قبر «حمزه سيدالشهدا» و كسانى كه در اين وادى گلگون آرميدهاند را زيارت كرديم؛
و «قبا»، «سلع»، «عريض» و كسانى كه در آنها هستند و مسجد ذوقبلتين را زيارت كرديم؛
روزهايى كه در آن گذرانديم، روزهاى شادىها و عيد بزرگ بود؛
روزهاى مدينه را هنوز فراموش نكردهام، زيرا نسيم خوشبو را به من هديه مىكند؛
نورٌ عَلى نور است و براى تو همين كافى است كه آن بهترين منزلگاه براى دوست است.
شيخ «شمس الدين نواجى» نيز در بيان حال زائرى كه براى سلام دادن در برابر قبر شريف ايستاده و سزاوارى رعايت ادب و خشوع را بيان مىكند، اين چنين مىسرايد:
قُم وَزُر قَبرَهُ وَيمِّم حما
وَهُوَ فى قَبرِهِ المُعظَمِ حَى
مَن يسَلِّم عَلَيهِ رَدَّ سَلامَه
به پا خيز و قبرش را زيارت كن و با خشوع و حسرت و پشيمانى، خاك حرمش را سرمه چشم كن؛
صورتت را بر خاك آغشته كن و آن را با آب ديدگانت بشوى كه گناهان را محو مىكند؛
برترين سرزمينى است كه خاكش به حضرت محمد مصطفى[(صلى الله عليه و آله)] شرف يافت و پيكر او را دربرگرفت؛
او در قبر شريفش زنده است و هركس بر او سلام دهد، پاسخش را مىدهد.
«شهاب محمود» نيز مىگويد:
هذى الدّيارُ بَلَغتَها فَلَكَ الهَنا
هذاكَ مِنبَرُهُ الَّذى كَم قَد عَلا
سَلِّم وَقُل بِتَاَدُّبٍ يا خَيرَ مَن
زانَ اسمُهُ الاَسماءَ فينا وَالكُنى
اين ديارى است كه به آن رسيدى، خوش به سعادتت كه توانستى به هدف و خواستهات دست يابى!؛
گونههايت را بر خاك بكش و زمينش را ببوس و از نورى كه همه وجود را پر كرده است، تجلى بخواه؛
بارهاى شوق را در اطراف و اكناف آن بر زمين انداز و ياد هر كه دور و نزديك است را رها كن؛
اگر زبانت از گفتار قاصر است، دست مكش؛ زيرا با بسته شدن زبان، عشق و محبت از بين نمىرود؛
اين محل اقامت پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] و محل نزول جبرئيل است كه نورشان بر ما آشكار است؛
اينجا حرمى است كه به سبب درك كردن بهجت آن، قلب به چشم غبطه مىخورد؛
اگر بر همه بقعهها برترى نمىيافت، براى حضرت مصطفى[(صلى الله عليه و آله)] وطن و جايگاه ديگرى نبود؛
اين روضه اوست كه هركس آن را زيارت كرد، نور قبول در او تجلى يافت؛
اين منبرش است كه پايهاش چندان بلند است كه همهجا پديدار است؛
پس ثابت قدم باش و او را گواه گير و به حرفهاى ديگران، توجه مكن؛
اين، جايى است كه اگر توانايى داشتى، مقابلش بايست وگرنه بهتر
است مراقب باشى؛
سلام بده و از روى ادب بگو: اى بهترين كسى كه اسم و كنيهاش، نامهاى ما را آراسته است! سلام بر تو.
ساير آداب
كسى كه به مدينه رسيده، بايستى تلاش كند نمازش را در مسجد پيامبر(ص) بخواند. در صحيحين از ابوهريره از پيامبر(ص) روايت شده است كه:
صَلاةٌ في مَسجِدي هذا أَفضَلُ مِن أَلفِ صَلاةٍ فيما سَواهُ إلاَّ المَسجِدَ الحَرام.
نماز خواندن در اين مسجد من برتر از هزار ركعت نماز خواندن در بقيه مساجد، جز مسجدالحرام است.
نووى مىگويد: «اين برترى، نمازهاى واجب و نافله را شامل مىشود». 2
اين برترى، مسجد قديم و آنچه امروز به آن اضافه شده است را در بر مىگيرد. شايسته است باغى از بهشت كه در دنياست، فراموش نشود؛ زيرا در حديث صحيح و مرفوعى آمده است: « ما بَينَ قَبري وَمِنبَري رَوضَةٌ مِن رياضِ الجَنَّةِ» 3؛ « بين قبر من و منبرم، باغى از باغهاى بهشت است» يا « ما بَينَ بَيْتِي وَمِنبَري رَوضَةٌ مِن رياضِ الجَنَّةِ» 4؛ « بين خانهام و منبرم، باغى از باغهاى بهشت است».
زائر، بايد براى نمازگزاردن در آنجا تلاش كند، به شرط اينكه براى كسى مزاحمت ايجاد نشود. همچنين نبايد با تأخير به مسجد بيايد و آنگاه بخواهد براى نماز خواندن به روضه رود كه اين كار موجب آزار ديگر نمازگزاران و همچنين به هم خوردن صفوف و از بين رفتن حضور قلب و نيز باعث ايجاد مجادله وناسزاگويى مىشود.
زيارت و دعا
علما گفتهاند مستحب است كسى كه به زيارت رسول اكرم[(صلى الله عليه و آله)] مىرود، براى دعا رو به قبر شريف ايشان بايستد و از خداوند متعال طلب خير و فضل كند، پس لازم نيست رو به قبله نمايد و اينگونه ايستادن بدعتگذارى، گمراهى و يا شرك محسوب نمىشود.
علما بر اين امر تصريح داشته و برخى آن را مستحب دانستهاند.
مبناى اين سخن، گفتوگويى است كه بين امام مالك و منصور دوانيقى صورت گرفته است. (همانطور كه پيش از اين آمد،) مالك به او گفت:
در اين مسجد صدايت را بلند نكن؛ زيرا خداوند به گروهى رسم ادب را آموخته يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَرْفَعُوا أَصْوٰاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لاٰ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ ؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! صداى خود را از صداى پيامبر بالاتر نبريد و در برابر او بلند سخن مگوييد [و او را بلند صدا نزنيد]». (حجرات: ٢) همچنانكه گروهى را اينگونه ستوده است: إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوٰاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّٰهِ أُولٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللّٰهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوىٰ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ ؛ «كسانى كه صداى خود را نزد پيامبر خدا پايين مىآورند، همان كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوا خالص كرده و براى آنها آمرزش و پاداش عظيمى است!». (حجرات: ٣) در آيه ديگر، گروهى را نكوهش كرده و فرموده است: إِنَّ الَّذِينَ يُنٰادُونَكَ مِنْ وَرٰاءِ الْحُجُرٰاتِ أَكْثَرُهُمْ لاٰ يَعْقِلُونَ ؛ «[ولى] كسانى كه تو را از پشت حجرهها بلند صدا مىزنند، بيشترشان نمىفهمند!». (حجرات: 4) حرمت پيكر رسول خدا[(صلى الله عليه و آله)] نيز مانند حرمت رسول خدا[(صلى الله عليه و آله)] در زمان حيات ايشان است.
وقتى ابوجعفر منصور ديد كه خوار شده است، خطاب به مالك گفت: اى اباعبدالله! رو به قبله بايستم يا رو به رسول خدا[(صلى الله عليه و آله)]؟ مالك به او پاسخ داد: چرا از او روى بگردانى؟ حال آنكه ايشان در روز قيامت وسيله تو و وسيله پدرت آدم(ع)، براى روى آوردن به درگاه خداست. رو به قبر ايشان كن و از او طلب شفاعت كن تا شفاعت او نزد خداوند پذيرفته شود. خداوند مىفرمايد: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّٰهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِيماً؛ «و اگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مىكردند [و فرمانهاى خدا را زير پا مىگذاردند]، به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىكردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مىكرد، خدا را توبهپذير و مهربان مىيافتند». (نساء:۶۴) 5
اين داستان را قاضى عياض با سند خويش در كتاب الشفا بتعريف حقوق المصطفى (در يكى از ابواب زيارت) 6 روايت كرده است. بسيارى از علما نيز به آن تصريح كردهاند.
شيخ ابنتيميه مىگويد:
ابنوهب به نقل از مالك روايت كرده كه وقتى به پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] سلام مىداد، رو به قبر - نه رو به قبله - مىايستاد و نزديك مىشد و دعا مىكرد و قبر را با دست لمس نمىكرد. 7
نووى در الاذكار (كتاب اذكار الحج) و در الايضاح (فى باب الزيارة) و همچنين در المجموع بدان تصريح كرده است.
خفاجى شارح الشفا مىگويد:
سبكى مىگويد: ياران ما تصريح كردهاند كه مستحب است كه به سر قبر بيايى و رو به ايشان و پشت به قبله باشى و بر پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] و شيخين سلام دهى، سپس به جاى اول بازگردى و بايستى و دعا كنى. 8
فتواى علماى بزرگ هند
از گروهى از علماى بزرگ حديث اهل سنت و جماعت هند، در مورد چگونه ايستادن در مقابل قبر پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] در حالت دعا و پس از زيارت پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] پرسيدهاند و آنها نيز پاسخ دادهاند. متن پرسش و پاسخى كه در «المفند» آمده، چنين است:
پرسش
آيا دعاكننده در مسجد پيامبر[(صلى الله عليه و آله)]، مىتواند به قبر شريف رو كند و با توسل به پيامبر گرانقدر، از مولاى خويش درخواست كند؟
پاسخ
فقها در آن اختلافنظر دارند؛ چنانكه ملا على قارى در «المسلك المتقسط» به آن اشاره كرده و گفته است: «بدانكه برخى بزرگان ما همچون «ابوليث» و پيروان او همچون «كرمانى» و «سروجى» گفتهاند كه زائر رو به قبله بايستد». «حسن» از ابوحنيفه نيز اينگونه روايت كرده است.
از «ابنهمام» روايت كردهاند كه آنچه از ابوليث نقل شده، پذيرفتنى نيست و اين به دليل روايتى است كه ابوحنيفه از ابنعمر روايت كرده؛ ابوحنيفه از ابنعمر نقل مىكند كه: مستحب است زائر به قبر رسولخدا[(صلى الله عليه و آله)] رو كند و بگويد: « السَّلامُ عَلَيكَ ايُّهَا النَّبيُّ وَ رَحمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُه »؛ «سلام بر تو اى پيامبر! و رحمت و بركات خدا بر تو باد».
سپس روايتى از «مجد الدين لغوى» از ابنمبارك مىآورد و ديدگاه خود را تأييد مىكند. ابنمبارك مىگويد:
از ابوحنيفه شنيدم كه گفت: «ايوب سختيانى» آمد و من در مدينه بودم. با خودم گفتم، ببينم او چگونه رفتار مىكند. [ديدم كه او] پشتش را به قبله كرد و رو به رسول خدا[(صلى الله عليه و آله)] كرد و حقيقتاً گريه سرداد و با تأمل و تدبر ايستاد.
علامه قارى پس از نقل اين حديث مىگويد: «اين سخن نشان مىدهد ديدگاه برگزيده و مورد تأييد ابوحنيفه همين ديدگاه بوده است. هرچند پيش از آن، در «مقام المرام» اظهار ترديد كرده بود».
سپس مىگويد: «جمع ميان دو روايت ممكن است».
طبق اين دو روايت، رو به قبله يا رو به قبر ايستادن، هر دو جايز است. اما ديدگاه مورد قبول اين است كه زائر هنگام زيارت، رو به قبر شريف كند؛ كارى كه ما و بزرگان انجام مىدهيم. اين حكم، در دعا كردن نيز مصداق پيدا مىكند كه مالك در پاسخ به برخى خلفا گفته است. «كنكوهى» نيز در «زبدة المناسك» بدان تصريح داشته است.
علماى بزرگ حديث از اهل سنت و جماعت، آن را تأييد كرده و علماى حرمين شريفين، «الازهر» و شام كه نامشان در فتواى پيشين در بحث سفر براى زيارت قبر پيامبر[(صلى الله عليه و آله)] گذشت نيز بر آن تصريح داشتهاند.
1) . اين روايت را «قاضي عياض» در «الشفا»، ج٢، ص۴١ با سند خود آورده است. «خفاجي» در «شرح شفا» ج٣، ص٣٩٨ پس از نقل گفته مخالفان اين روايت ميگويد: «وي اين حديث را با سند صحيح نقل كرده است.» او ميگويد كه روايت را از شماري از شيوخ و استادان ثقه خود نقل كرده است. همچنين «قسطلاني» در «المواهب»، ج۴، ص۵٨ اين روايت را آورده است. «زرقاني» در «شرح المواهب»، ج٨، ص٣٠۴ پس از نقل ديدگاه مخالفان مىگويد: «سخن اين افراد عجيب است؛ چراكه اين حكايت را ابوالحسن على بن فهر در كتاب خود با عنوان «فضائل مالك» و با سند حسن آورده است». قاضى عياض نيز از طريق وي در «الشفا» و به نقل از شمارى از استادان ثقه خود آن را نقل كرده است. پس چگونه است كه ادعاى دروغين بودن اين حكايت مطرح مىشود؟ علاوه بر اين، در سند اين روايت، هيچ راوى جاعل يا دروغگويى وجود ندارد.